به گزارش صاحب نیوز؛ اکثریث مردم ایران و گردشگران خارجی اصفهان را بهعنوان پایتخت فرهنگ و تمدن تاریخ کشور ایران میشناسند اما این شهر تنها به فرهنگ و گردشگری ختم نمیشود. نصفجهان ایران جذابه هایی در خود جای داده که شاید اغلب افراد از کنار آنها بدون توجه ساده گذر کنند اما نمیداند که در این شهر شاهکار هنر های ایرانی وجود دارد، شاید به راحتی بتوان گفت، هرچقدر در رابطه با جاذبههای هنر و تمدن در نصف جهان پژوهش کنیم در وصف زیبایی هایش جملهای نمیتوان یافت.
هفته فرهنگی اصفهان بهانهای شد تا نگاهی به برخی از صنعتها در اصفهان داشته باشیم که شاید معروف نباشند ولی اعتبار هنر ایرانی محسوب میشوند.
در دوران قاجاريه اقتصاد ايران از وضعيت مطلوبي برخوردار نبود. اقتصاد ملي در رکود کم سابقهاي قرار داشت و سيل محصولات خارجي در بازار ايران روان بود. ايران که خود زماني صادرکننده منسوجات با کيفيت خصوصا پارچههاي ابريشمي بود به واردکنننده منسوجات تبديل شده بود. اوژن فلاندن باستانشناس فرانسوي در بازديدي از اصفهان در ۱۸۴۰ مينويسد: «از کارخانجات نساجي و اسلحهسازي و زربفت و مخمل ايران که روزگاري محصولات آن به تمام مشرق زمين صادر ميشد، خبري نيست و همه نابود شدهاند. محصولات ايران از بين رفته و بويژه همجواري با انگلستان نتيجه شومي بخشيده است. زيرا مقدار زيادي محصول را به بهايي بسيار نازلتر از آنچه در خود ايران ساخته ميشود در بازارهاي ايران بفروش ميرسانند.» همچنين جرج کرزن سياستمدار انگليسي در “کتاب ايران و قضيه ايران” مينويسد: «گذشته از اشياء تجملي غربي که طبقات بالا به آن معتاد شدهاند، پوشاک همه طبقات جامعه، از مردان گرفته تا زنان، جملگي از غرب وارد ميشود.ابريشم، ساتن و ماهوت براي طبقات اعيان و قماش نخي و پنبهاي براي همه طبقات. لباس يک روستائي ساده از منچستر يا مسکو ميآيد و نيلي را که همسر او بکار ميبرد از بمبئي وارد ميشود. در واقع از بالاترين تا پايينترين مراتب اجتماعي بطور قطع وابسته و متکي به کالاهاي غربي شدهاند.»
علماء و روحانيون با درک خطر از بين رفتن اقتصاد ملي و استقلال سياسي کشور با کمک تجار و بازرگانان معتمد دست به اقدامات عملي زدند که از اين اقدامات ميتوان به تاسيس “شرکت اسلاميه” اشاره کرد. آقا نجفي اصفهاني به همراه و با کمک برادر خود آقا نورالله و ميرزا ابوالقاسم زنجاني به همراهي بازرگاناني همچونحسين آقا امينالضرب اصفهاني، محمدحسين کازروني،سليمان خان رکنالملک شيرازي، کاکو حسين کازروني و ملکالتجار در سال 1316 ه.ق/1898 م. شرکت اسلاميه را با هدف تأمين منسوجات مورد نياز مردم ايران و مقابله با وابستگي به خارج تاسيس کرد. رياست اين شرکت به عهده حاجي محمدحسين کازروني بود که سابقه و تجربه اداره شرکت مسعوديه را دارا بود و چهار تن از بازرگانان اصفهان به عنوان وکلا و امناي اداره مرکزي اصفهان برگزيده شدند.
اين شرکت به صورت سهامي عام اداره ميشد. سرمايه شرکت 150 هزار تومان بود که به 15هزار سهم 10 توماني تقسيم شده و به سهامداران فروخته شده بود. شرکت به سرعت با استقبال گسترده مردم در خريد سهام و همچنين محصولات خود مواجه شد و به تدريج شعبههايي در بسياري شهرها و همينطور در خارج از ايران ايجاد کرد. محل اصلي شرکت در اصفهان بود ولي شعبههايي در شهرهاي تهران، شيراز، بوشهر، مشهد، تبريز و حتي نمايندگيهايي را در خارج از کشور (لندن، کلکته، بمبئي، قاهره، استانبول، بغداد، مسکو و بادکوبه) تاسيس نمود. اين شرکت ملي هسته اوليه کارخانجات بزرگ به سبک نوين در اصفهان و ساير شهرها شد و تا حدود زيادي احتياجات ايران را به کشورهاي خارجي محدود کرد.
مراجع بزرگ شيعه نيز به حمايت عملى از اين شرکت برخاستند. حاج آقا نورالله و ديگر علما تمام لباس هاي خود را از پارچه هاي ايراني تهيه مي کردند. هشت تن از مراجع تقليد و علماي بزرگ به نام هاي آيتالله آخوند خراساني، آيتالله سيداسماعيل بن سيد صدرالدين عاملي، آيت الله حاج ميرزا حسين نوري، آيتالله حاج ميرزا خليل، آيت الله سيد محمدکاظم يزدي، آيتالله محمد غروي شربياني، آيت الله محمدحسين مامقاني و آيتالله شيخ الشريعه اصفهاني ، پشتيباني خود را از ايجاد اين شرکت اعلام کردند. آخوند خراساني به حمايت از اين شرکت ميپردازد و در نامهاي به مظفرالدين شاه مي نويسد: «چه بسيار شايسته است که اعليحضرت شاهنشاه اسلاميانپناه، بذل مراحم ملوکانه در مشيت اين شرکت اسلاميه که خشنودي حضرت امام عصر ــ ارواحالعالمين له الفداء ــ و ترويج ملت بيضاء و تقويت دولت عظمي… است، خواهند فرمود، خود آن وجود اقدس در لبسالبسه مصنوعه اسلاميه مقدم و به صدور امر ملوکانه در مساعدت اين مطلب مهم وزراي عظام و اولياي فخام دولت ابدمدت را مفتخر فرمايند. و بر عموم رعايا و قاطبه مسلمين لازم است به مقتضاي ”الناس علي دين ملوکهم تأسي و متابعت نمايند و خلع لباس ذلت را از خود بلبس لباس عزت البسه اسلاميه صاحب شرع را خوشنود دارند (کهن جامه خويش پيراستن/ به از جامه عاريت خواستن.» در روزنامه ثريا آمده است که وقتي پارچههاي شرکت اسلاميه وارد نجف ميشود، مراجع و علما جمع ميشوند و لباس ساخت دست مسلمانها را ميپوشند و ميگويند ما به اين لباس داخلي افتخار ميکنيم.
عملکرد مالي شرکت نيز در سالهاي اوليه نشان داد که ارزش سهام افزايش يافته و مقدار زيادي سود نصيب سهامداران شده است. روزنامه ثريا در اين باره مينويسد: «… معلوم و محقق شده است، که در اين مدت قليله اين شرکت سود معتنابه و منفعت قابلي به شرکاء بخشيده است. بنابراين هر کس از تبعه ايران که در آن مملکت ميل به دخول در اين شرکت مقدسه داشته باشد، البته پس از آگاهي از اين مراتب به هر ميزان و هر چند سهم طالب شرکت باشد، ممکن خواهد بود به توسط جناب اجل عالي بليط اسهام براي ايشان از اداره شرکت محترمه ]به خارج[ فرستاده خواهد شد.»
تاسيس اين شرکت واکنشها و بازتابهاي زيادي را دربرداشته است. فعاليتهاي اقتصادي شرکت اسلاميه موجب نگراني انگليسيها شد و وزيرمختار انگلستان در نامهاي به امينالسلطان حاکم اصفهان از بازگشت آقا نجفي به اصفهان شاکي است و معتقد است که حضور او در اين شهر با توسعه شرکتهاي خارجي در اين شهر منافات دارد و اين ترس هم بي مورد نبود زيرا در گزارشي که چارلز مارلينگ به ميرزا حسن خان مشيرولدوله وزير امور خارجه ايران مي نويسد، از دخالت علما در امور اقتصادي شکايت کرده و مينويسد: «علماي اصفهان در تلاشند تا نگذارند امتعه اروپايي به فروش برسد. و به خريداران مهم ايراني اخطار کردهاند که در مدت چهار ماه محاسبات خود را با تجارتخانههاي اروپايي قطع کنند. و در ادامه از وزير خارجه ايران ميخواهد که ايشان احکامي را به کارگزاران اصفهان صادر کرده و از اقدامات فتنهانگيز اين اشخاص جلوگيري کند.»
همچنين راهاندازي اين شرکت با واکنش منفي سفارت انگليس مواجه شد. سفير انگلستان در نامهاي مينويسد: «از قرار اطلاعاتي که از اصفهان ميرسد علماي آنجا بر ضد تجارت خارجه ميباشند. علماي مزبور نه به ملاحظه تعصب مذهبي بلکه صرفه شخص به معيت بعضي رؤساي تجار که در شرکت اسلاميه شريک ميباشند، سعي بليغ در فروش امتعه خود و رد مال التجاره خارجه دارند… بلکه در مساجد و ساير نقاط علناً ميگويند که مردم نبايد امتعه خارجه را بخرند.» يکي از نشريات انگليس هم در واکنش به تاسيس اين شرکت نوشت: «معلوم ميشود ايرانيان اندک اندک از خواب غفلت بيدار شده و قدر و اهميت تجارت خاصه تجارت شرکت را نيکو دانسته و چيزي که در اين شرکت اهميت دارد اين است که علماي اين ملت در آن شرکت دارند و مشوقاند و اگر اين شرکت معتبر شود سکته بزرگي به تجارت انگليس در اصفهان بلکه در خليج فارس وارد آيد و بايد تجار، نوعي رفتار کنند که در آينده بازار تجارت شان از رونق نيفتند و الّا بزودي بايد منتظر خبر بود که بازار تجارت ما در اصفهان بسته شود».
شرکت اسلاميه عليرغم موفقيتهاي به دست آمده، به دليل بيبرنامه بودن و عدم حمايت توليدکنندگان داخلي و همچنين کارشکنيهاي برخي عناصر سودجو و منفعتطلب راه سختي را پيمود، ولي با اين حال مدت زماني دوام آورد و به مبارزه با مصرفگرايي و نفوذ کالاهاي وارداتي پرداخت.
اما این اقدام علما و مردم اصفهان راه را برای توسعه این صنعت در نصف جهان باز کرد و موجب توسعه این صنعت توسط دیگر صنعت گران در این خطه هنرپرور و صنعت محور شد.از جمله این کارخانه ها و اقدامات توسط فضلالله دهش و محمدحسین کازرونی بود.
عطاءالملک دهش در محله هفت دست اصفهان عمارتی داشت که بازمانده دوران صفوی بود و رو به ویرانی میرفت، او با هزینه خود عمارت را بازسازی و آن را به کارخانهای نسبتاً بزرگ تبدیل کرد.
حدود یک سال بعد در مردادماه کارخانه وطن قسمت ریسندگی خود را افتتاح کرد. در سال ۱۳۰۵ تنها ۱۲ دستگاه در این کارخانه فعال بود، و بعد از حدود پنج سال، تعداد دستگاهها به ۲۴ و تعداد کارگران به ۱۲۰۰ نفر افزایش پیدا کردند، سپس دولت صد هزار تومان وام با سررسید دوساله به این کارخانه داد تا بقیه دستگاهها را وارد کند. پس از چند سال میان دو شریک کارخانه اختلاف افتاد و با وساطت مقاماتی چون سید حسن مدرس (نماینده مجلس وقت) بنا شد که دهش کارخانه را به محمدحسین کازرونی واگذار کنند.
اما دوران صعود و توالی پیشرفت برای کارخانه وطن خیلی طولانی نبود. این کارخانه در سال ۱۳۵۲ به شهرک صنعتی محمودآباد منتقل و زمین آن در هفت دست به قطعات کوچک تفکیک و فروخته شد.
ساختمان کارخانه وطن با آن دودکشهای بلند و کارگاههای بزرگ، میتوانست به یکی از بهترین موزههای اصفهان در حوزه صنعت نساجی تبدیل شود، اما باوجود تلاشهای مکرر فعالان میراث فرهنگی اصفهان، تبدیل به نمایشگاه ماشین شد و هماکنون تنها کارگاه کوچکی از آن در شهرک صنعتی جی اصفهان باقیمانده است.
اما با وجود بحرانهای مالی و اجتماعی که کارخانجات اصفهان به آن گرفتار شدند، اما هنوز هم کسانی زیادی بودند که در همان زمان برای جهتگیری سرمایه شان کارخانجات نساجی تاسیس کردند، بر همین اساس چند کارخانه نساجی دیگر در اطراف شهر اصفهان تأسیس شدند.
در حال حاضر برخی از این کارخانهها از بین رفتهاند و آثار کمی نیز از برخی دیگر باقی مانده، مانند صنایع پشم که به فضای سبز شهری تبدیل شده است، اما دربارهی تعدادی از کارخانهها هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست و نمیتوان از سرگذشت آنها چیزی دانست.
مشخصات جغرافیایی این نسل از کارخانجات نساجی دور بودن آنها از شهر میباشد. رشد عوارض شهرداری که در هر سمینار از سنگینی این عوارض سخن به میان میآمد، موجب شد بجز کارخانه شهناز، باقی شرکتها ترجیح بدهند در چند ده کیلومتری شهر کارخانه خود را بنا نمایند تا از بعضی عوارض شهرداری مصون و معاف باشند.
قیمت زمین در اطراف شهر نیز بسیار کمتر از زمینهایی بود که در داخل شهر قرار داشت، مشخصات فنی آنها نیز ماشین محور بودن آنها به جای انسان بود. هزینه بالای نگه داری کارگر (موضوع بیمه و مزایای دیگر) موجب شده بود صاحبان صنایع ترجیح بدهند دستگاههایی وارد کنند که به کارگر کمتری نیاز باشد.
با وجود همه مسائل اگر به روند تاریخ نگاه کنیم دریافت میکنیم که همه این کارخانجات نساجی اصفهان در نسل اول یا دوم، با افزایش تولید داخلی در کنار واردات بیرویه پارچه و رسوخ یافتن الیاف مصنوعی باعث شد در صنعت نساجی اصفهان کار به جایی برسد که بازار شاهد روند نزولی قیمت پارچه باشد و به بحرانهای مالی کارخانجات دامن زده شود.
امیدواریم نگاه مدیران شهری نسبت به اندک عمارات و ساختمانهای باقی مانده از کارخانههای نساجی اصفهان تغییر کند و آنها بکوشند این بناها را به عنوان بخشی از تاریخ گذشته و هویت شهر حفظ کنند. شاید روزی فردی حتی در یک جای دور با خواندن سرنوشت نساجی اصفهان راهی اندیشیده کند تا یک موزه صنعت نساجی در قطب صنعت نساجی ایران و منچستر شرق راهاندازی کند همانگونه که روزی صحبت بر سر این بود که کارخانه ریسباف، به عنوان موزه صنعت نساجی اصفهان انتخاب شود.
دور نیست که روزی برسد که آجرها و عمارات کارخانههای ریسباف، صنایعپشم همانند چهلستون و عالی قاپو ارزش پیدا کنند تا دیگر هیچ کس توانی نداشته باشد که به آسانی کلنگ بر ریشه آنها بزند و به جای آنها آپارتمان و پارکینگ بنا کند.
انتهای پیام/